همان طور که در نوشته های قبل به اختلال شخصیت خودشیفته پرداختیم، در این مبحث قصد داریم تا برخورد با افراد خودشیفته را بیان کنیم. زیرا همه ما در طول روز با این اشخاص سر و کار داریم. اگر شما هم می خواهید بدانید که چگونه با شخ دارای اختلال خودشیفته ارتباط برقرار کنید در ادامه با ما همراه باشید.
نفوذ به شخصیت خودشیفته
قدم اول: از فرد خودشیفته تعریف کنید و درعینحال آنها را به چالش بکشید. به طور مثال: «من از این رکورد خاصی که به دست آوردی سورپرایز شدم و از اینکه خود را در معرض این حجم از جملات درهموبرهم قرار دادی خیلی تعجب کردم.»
ما نمیتوانیم به طور مستقیم به خودبینی و تکبر و فرد خودشیفته حمله کنیم، اما میتوانیم خودشیفتگی او را در نظر بگیریم و از آن بهعنوان یک مزیت استفاده کنیم و این کار را در قدم اول با تعریفکردن از آنها به روشی که حس ناامنی و کمالگرایی او را از خود رفع میکنیم، انجام دهیم.
تنها دلیلی که افراد خودشیفته را میتوان در محیطهای کاری تحمل کرد این است که این دسته از شخصیتهای ناسازگار کار خود را خوب انجام میدهند.
بنابراین، اگر بتوانیم خطایی در کار آنها پیدا کنیم که خلاف استانداردهای موجود باشد، میتواند موقعیتی را برای ما ایجاد کند که مانع خودشیفتگی آنها شویم. اگر از اقدامات پیشین یک فرد خودشیفته تعریف میکنیم باعث میشود که آنها به طور مستقیم به ما حمله نکنند. اما از طرفی بر ایجاد یک چالش از حس ناامنی آنها بهعنوان مزیت استفاده میکنیم.
قدم دوم: کمالگرایی و استعدادهای مورد قبول آنها را در نظر بگیریم. به طور مثال «شما نمیدانید که مردم چگونه میتوانند روی آن موارد کماهمیت متمرکز شوند و همه چیزهای دیگر را بهخاطر اشتباهی که اعتماد آنها را در قالب کلی کارشان تغییر میدهد آشفته میسازید.»
در قدم دوم ما حوزۀ حسادت و پارانویای یک فرد خودشیفته را با گفتن این موضوع که یک اشتباه کوچک ممکن است اعتماد افراد را تغییر دهد و آنها را دچار سردرگمی کند بیشتر کنجکاوی میکنیم. ما بهاشتباه آنها در قدم اول اشاره میکنیم، اما این مورد همیشه برای تغییردادن رفتارهای یک خودشیفته کافی نیست. بهخصوص زمانی که آنها میتوانند بهسرعت اشتباهات را بهویژه اشتباهاتی که کوچک هستند حلوفصل کنند. اما زمانی که به آنها میگوییم این اشتباه میتواند شاخههای مختلفی بهویژه برای افراد دیگری که او را میبینند داشته باشد احتمال اینکه توجه آنها را جلب کند و جلوی برخی از رفتارهای خودشیفتگی را بگیرد وجود دارد.
قدم سوم: مزیتهای پارانویای را در نظر بگیرید. به طور مثال: «این مورد مانند یک موقعیت ازدسترفته برای… است.» (به فرض، نشاندادن مهارتهای فرد در مقابل حضار در جمع)
در قدم سوم ما به طور موشکافانه پیامهای خود را به افراد خودشیفته میرسانیم و به این نکته اشاره میکنیم که اگر آنها به دنبال تأیید و تصدیق هستند آنچه که یک فرد خودشیفته میخواهد در واقع این موقعیت را در اینجا ازدستدادهاند.
هدف ما خرابکردن افراد خودشیفته نیست. چرا که این موقعیت یک موقعیت واقعی نیست. در نتیجه این کار را با کنجکاویکردن در برخی از حفرههای احساسی شکننده شخصی و شیوۀ بهکارگیری پارانویای و عدم امنیت انجام میدهیم.
قدم چهارم: اگر فرد خودشیفته مدنظر شما برای اعضای گروه مشکل ایجاد کند و احساس میکنید که باید او را کمی بیشتر برای رهاشدن از این حالت هدایت کنید. از عبارتی استفاده کنید که: «من نمیتوانم به اعضای تیم آسیب برسانم. چرا که فرض ما برای……. درخشان شما (به طور مثال گزارش نوشته شده) این است که باید از کمالگرایی خود کوتاه بیایید.»
قدم چهارم نسبت به قدم اول پا را فراتر گذاشته است. چرا که به نظر میرسد در این مرحله باید با یک فرد خودشیفته جدیتر بود. این مرحله کاملاً نشان میدهد که شما نمیتوانید یک فرد خودشیفته را تحمل کنید.
به کمک این نسخه میتوانیم به ضعف یک فرد خودشیفته برای جلوگیری از خودشیفتگی آن نفوذ پیدا کنیم. ما به طور مستقیم به او حمله نمیکنیم. چرا که برخورد مستقیم درمورد این افراد جواب نمیدهد. اما اجازه نمیدهیم که رفتارهای ضعیف او حواسمان را پرت کند و تلاش میکنیم که به یک بازدهی برسیم. درحالیکه با موشکافی دقیق میتوانیم جلوی برخی از رفتارهای این افراد را بگیریم. دقت داشته باشید اگر آنها نفعی برای ما نداشته باشند و درعینحال شخصیت خودشیفتگی خود را داشته باشند، شخصیتهای سمی هستند که باید در فصل دهم مورد بررسی قرار گیرند.
نسخۀ عملی برای یک فرد خودشیفته
سناریوی را تصور کنید که در آن یک فرد خودشیفته است اشتباهات زیادی را در پر کردن گزارش مهم یک مشتری مرتکب شده است.
در اینجا دو مثال آورده شده است که در آن رئیس تلاش میکند بازخوردهای سازندهای را به گزارش پت بدهد. در مثال اول (بد) رئیس مستقیماً به پت انتقال میکند که نتیجۀ آن پافشاری و عدمپذیرش است. در مثال دوم (خوب) رئیس از یک نسخۀ خودشیفتگی به طور دقیق برای شخصیت واقعی با تعریفکردن در نظر میگیرد و همچنین چالشها و مزیتهایی را برای حس عدم امنیت یا نگهداشتن در بالاترین حد استانداردها مدنظر قرار میدهد.
مثال اول (بد): رئیس به طور مستقیم پت را مورد انتقاد شدید قرار میدهد.
رئیس: پت، من میخواهم راجع به مشکلاتی که برای گزارش ACME پیش آمده است با تو صحبت کنم.
پت: مشکل؟! فکر نمیکنم مشکلی به وجود آمده باشد. من آن را قبل از تحویلدادن بهدقت بررسی کردم هیچکس در نوشتن گزارشها به اندازۀ من منطقی نیست.
رئیس: دوتا از نمودارها جا افتاده بودند. فکر کنم از تو خواستم که با فرانک با هم روی نمودارها کار کنید تا مطمئن شوید که همۀ آنها درست هستند این کارکردی؟
پت: فکر نمیکنم من نیاز به کس دیگری برای کمککردن داشته باشم باید به شما بگویم که من عضو «منسا»هستم و IQ من خیلی بالا است. بااینوجود باز هم باید فرانک به من کمک کند؟
رئیس: اما من چیزی بابت این موضوع نمیدانم. فقط میدانم که نمودارها درست نیست و مشتری ما گزارشها را برگشت داده و تا فردا باید بار دیگر نوشته شوند. از تو میخواهم با فرانک این کار را انجام بدهی.
پت: من حتماً نگاهی به آنها میاندازم؛ اما اگر مشکلی در گزارشها است تقصیر من نیست. شاید مشتری نمیداند چطور باید نمودارها را بررسی کند.
رئیس: بس کن پت! تو تنها کسی هستی که روی آن کارکرده است و هیچکس دیگری به آن دست هم نزده. حتی باوجوداینکه من از تو خواستم از فرانک کمک بخواهی. صادقانه بگویم این رفتار خودشیفته بودن تو مرا خسته کرده است.
پت: وای! پس من خودشیفتهام؟! این چیزی است که شما فکر میکنید؟! شاید از اینکه من بهترین فرد گروه یا بهتر از خود شما هستم میترسید؟!!!
رئیس: ببین پت من میخواهم مثل یک عضو در گروه رفتار کنی و اگر میخواهید درتیم باشید،مثل یک عضو تیم رفتار کنید. همه اعضای یک تیم هستیم و اگر این کار را بکنیم میتوانی همچنان در گروه بمانی.
پت: من میدانم شما چه کاری میکنید، شما میخواهید سطح من را از همه پایینتر بیاورند. این طور نیست؟!!! ببینید من میدانم اینجا چه خبر است. شما ترفیعی را که ماه قبل میخواستید نگرفتید و مطمئنم که الان بابت آن ناراحت هستید و میخواهید ناراحتی خود را سر من خالی کنید. سابقۀ من در اینجا خیلی زیاد است و نمیخواهم بگذارم که شما خرابش کنید.
آنچه که واضح است مقابلۀ مستقیم با پت درمورد خودشیفته بودنش برای رئیس اصلاً جواب نداد.
مثال ۲ (خوب): رئیس از نسخۀ خودشیفتگی به طور دقیق با تعریفکردن، به چالش کشیدن و استفاده میکند و مزیتهایی را برای عدم امنیت با بالابردن به سمت استانداردهای بالا در نظر میگیرد.
رئیس: پت، گزارش نمودارهای شرکت ACME درست نبودند. من با وجود دقت و توانایی که از تو سراغ داشتم تعجب کردم چرا چنین مشکلی در کار ایجاد شده است؟!
پت: من شک دارم که چنین مشکلی پیشآمده باشد. چون همه را قبل از تحویلدادن چک کردم هیچکس به اندازۀ من در نوشتن گزارش دقیق نیست.
رئیس: ولی نمودارها اشتباه هستند و دلیل اینکه خواستم اینجا بیای همین است من از تو خواسته بودم که با فرانک کار کنی و با بررسی مجدد آن از اشتباهشدن جلوگیری کنید. شرکت ACME گزارشها را رد کرده و تا فردا باید آنها را بازنویسی و تکمیل کنید. من نگران هستم که ارتباط کاری ما با مشتری دچار مشکل شود تو میدانی که اشتباهات نادری مثل این باعث ازدسترفتن اعتماد افراد به ما میشود حتی همکاران تو نسبت به این موضوع حس خوبی ندارند هیچکدام از ما نمیخواهیم که ارتباط آن با این شرکت از بین برود و اگر این اتفاق بیفتد خیلی بد میشود.
پت: من مطمئن هستم که ACME هیچ جا نمیرود. من ارتباط محکمی با آنها دارم. مشکل هر طوری که باشد آنقدرها هم بد نیست. نگاهی به گزارشها میاندازم، اما این دلیل نمیشود که با فرانک روی آن کار کنم خودم ترتیبش را میدهم.
رئیس: نمیخواهم بابت کارکردن با فرانک با تو بحث کنم. اما اگر نمودارها باز هم اشتباه باشد ما واقعاً هیچ فرصت دیگری نخواهیم داشت و ارتباطمان بهکلی از بین میرود. مسلماً، اگر تو نمودارها را درست کنی، شرکت ACME خوشحال خواهد شد و این چیزی هست که همه میخواهند. چیزی که من میدانم این است که نمیتوانم اعضای گروه را به خطر بیندازم، بهخاطر اینکه گزارش عالی و بیعیب و نقصی را که تصور میکردم تکمیل نشده است.
پت: بسیار خوب، من فرانک را پیدا میکنند و گزارش تکمیل شده را تا فردا صبح زود تحویل میدهم.
در اینجا رئیس از نسخۀ خودشیفتگی برای دریافتکردن و به چالش کشیدن پد استفاده میکند و مزیت عدم امنیت با نگهداشتن را به سمت استانداردهای بالا را به کار میبرد.